۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

شعری از شرایط امروز ایران با نام اینجا ایران است – مجتبی فتحی


اینجا ایران است

اینجا کالبد درد مینالد
اینجا غم بی کسی به ماتم نشسته است
و صدفهای مرواریدش پرپر شده اند
اینجا نارون ها سایه ها شان پر از تابوت یاس است
و دیگر باغچه ها حرمتی ندارند
اینجا بی آیندگی بر بلندای جغرافیایش پرواز میکند
و بجای دردهای مردم
صدای وانفسای فلسطین، در شیپورها میپیچد
اینجا هیچ مرغی از سر شادی نمیخواند
و هیچ کسی از سرخوشی در شهر پرسه نمیزند
اینجا از هر سوی فغان کبوتران
هنگام شکستن بالهایشان به گوش میرسد
اینجا بچه هایش شبها گرسنه میخوابند
و مادرانش با گریه،
اینجا پدرانش اشک آمیخته با شرم را
به تصویر کشیده اند
اینجا دختران را بخاطر زیبا شدن بشلاق میکشند
و پسران را از برای لبخند
اینجا ترانه ها، غربت سربی دارند…..
اما تو گویی دیگر
اینجا آسمان شهر روحش از خشم بیتاب است
اینجا طنین طبل طوفان
صدایش در کوچه ها می آید
اینجا در وسط خیابانهایش طغیان خط کشی میشود
و واژه ها رنگ و بوی تازه ای گرفته اند
اینجا صدای ناقوس مرگ جلادان به گوش میرسد
اینجا گویی مرگ دژخیم در راه است
اینجا ایران است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر